ببخشی

عاشقانه


بایددیوونگی هاموببخشی 


نگاه سردچشماموببخشی 


میدونم گاهی حرفام خیلی تلخه 


بگو می تونی حرفامو ببخشی 


بایدگاهی تو چشمام خیره باشی 


ببینی تاچقدغمگین وخستم 


نمی دونم دخیل دلخوشیمو 


به چشمای کدوم ایینه بستم 


یه دنیا خاطره توکوله بارم 


منواززندگی مایوس کرده 


شبای بی چراغ زندگیمو 


پرازتنهایی وکابوس کرده 


تومی تونی منواشتی بدی با 


شبای روشن ستاره بازی 


تومی تونی کنار من بمونی 


تومی تونی منوازنوبسازی 


تومی تونی بایه لبخندشیرین 


بدی های منو اسون ببخشی 


می تونی به کویرخشک قلبم 


توبه اهستگی بارون ببخشی 


بایددیوونگی هامو ببخشی.


حدود اربعه

حدود اربعه عشق

عشق کشوریست که  در نیم قاره خشکه قلب قرار دارد آخرین سرحد آن مجنونیت ( دیوانگی )است

صادرات آن ، آه ، و ناله و فریاد بوده و واردات آن غم و اندوه در زندگیست  کشت و زراعتش نهال های محبت به قلب ها است و تولیدات آن ریزش اشک از چشمان در انتظار میباشد .

آدرس نویسنده این مطلب : کوچه دل چهارراهی عشق خیابان وفا جاده صمیمیت بلاک های راستی واقع شهرک صداقت ایستگاه قلبها روبروی فروشگاه عشق عقب قلبهای شکسته پهلوی دروازه جنون اگــــــــر باور ندارید امتحان اش رایگان است ، بیائید ببینید من که خـانه هســـــــــتم یا نه ؟ در صورت نبودن بنده به این  شماره تماس حاصل نمائید. 721 (7 ) یعنی میان هفت آسمان (2) یعنی دو عالم (1) یعنی یکی را دوست دارم .

Website : www.sayedkazem.mihanblog.com 

Website: www.dardjafaa.blogfa.com 

Email : sayedkazemmohammadi@gmail.com

Email : dardjafaa@yahoo.com

Phone: 0093788602756

Phone: 0093777602756

 

 

love

نمیدانی با دلم چه کردی ، تو مرا عاشق خودت کردی ...

نمیدانی در دلم چه غوغایی است ، دلم لحظه به لحظه با تو است....

شب ها را به عشق تو میخوابم تا سحر با یادت بیدار شوم ...

اگر یاد تو نبود ، حال من از تنهایی گرفته بود ،

اگر تو نبودی ، دلم به چه کسی خوش بود!

دلم به تو خوش است ، که تو هستی و دلم در پی تو است ....

این روزها کار من بی تابیست ،

دلم به رنگ آسمانیست که در گذشته همیشه ابری بود ،

اینک دلم به رنگ آبی آسمانیست!

اگر تو نبودی ، بیخیال این زندگی میشدم ، با عشق بیگانه میشدم ،

با تنهایی هم آشیانه میشدم ، هر شب با اشکهایم همنشین میشدم ...

اگر تو نبودی دلم به چه کسی خوش بود ،  

حالا تو هستی و تنها دلم به بودنت خوش است!

هیچکس نمیتواند جای تو را در قلبم بگیرد،  

گرچه دلهای بیگانه در پی دل من هستند ،

اما هیچکس نمیتواند جز تو ، قلب مرا در اختیار بگیرد...

با من باش ، مرا دوست داشته باش ، من بازیچه نیستم ،  

به عشق وفادار باش...

قلب من مال تو است ، دلم درگیر دل تو است ،

نامت برای همیشه در قلبم حک شده است!

تو با من چه کردی ، دلم را با حضورت گرم گرم کردی ،

نامت را همراه با عشق در دفتر دلم تا ابد ثبت کردی

فرارسیدن ماه محرم تسلیت باد

http://www.pic3nter.com/dl/Religious/n/Large/%5BPic3_ir%5D_Muharram_wallpaper_003.jpg

ساربان

عید سعید قربان مبارک


سلام بر همه دوستان عزیز :

خواستم عید قربان را پیشا پیش به همه شما دوستان تبریک بگویم چون شاید دوباره به کامپیوتر دسترسی نداشته باشم تا بعد عید .

عاشقان عیدتان مبارک 

http://img.tebyan.net/big/1386/08/189161232235343146232196142371662535718990.jpg

سلام بر همه شما

تقدیم به عشق خودم

دل من پر خون شده از جفای یار

WWW.DARDJAFAA.BLOGFA.COM

 

.:: فرارسیدن محرم تسلیت باد ::..

امید است آنکه حق با این همه گمراهیم بخشد

فروغ معرفت از نور ثار الهیم بخشد

گنهکارم ولی دیوانه عشق حسینم

خدا شاید گناهم را بخاطر خواهیم بخشد

خدا حافظ دوستان

سلام بر  دوستان همیشه  همراه ام  دوستان  من  برای  مدتی فکر نکنم بتوانم  بروز شوم

 چون  یک سریع مشکلات   برایم پیش آمده باید برگردم به کشورم  ان شا الله  در اولین فرصت

 که به اینترنت دسترسی پیدا کردم  پیش تان میایم .  و این  مطلب آخری را  با کلی  درد سر

نوشتم  هر چه در  دلم  داشتم پیاده اش کردم امیدوارم که  بخوانید اش . خدا نگهدار فعلا .

 

برای هزارمین بار پرسید : تا حالا شده من دلت رو بشکنم ؟ منم برای هزارمین بار به دروغ گفتم : نه . هیچ وقت ... تا مبادا دلش بشکنهنگو بار گران بودیم و رفتیم .. نگو نامهربان بودیمو رفتیم .. آخه اینها دلیل محکمی نیست .. بگو : با دیگران بودیمو رفتیمدر انتظارت ای ترانه نا مفهوم کفشهای غیرتم را در آوردم و در کویر غرورم پا برهنه میروم شاید تاولهای قلبم را باور کنی .هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو باشد.همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی پروانه گاهی فراموش می کند که زمانی کرم بوده است.بهم گفتی تا اخر دنيا دوستت دارم...حالا می فهمم چرا ميگن دنيا دو روزهاگه مي خواهي صد سال زندگي كني من دلم مي خواد يه روز كمتر از صد سال زندگي كنم چون من هرگز نمي تونم بدون تو زنده بمونماگه فكر مي كني رفتنت باعث شكستنم مي شه،اگه فكر مي كني از پس رفتنت اشك ميريزم،اگه مي دوني با نبودنت لحظه هايم خالي مي شود،اگه فكر مي كني هر لحظه دلم براي بوسه هات تنگ ميشه،اگه فكر مي كني كه بي تو مي ميرم،كاملا درست فكر كرده اي !خب ،تو كه ميدوني نبودنت را تاب ندارم پس بمان--------------------------------------------------------------------------------اگه يه روزي يکي بهت گفت دوستت دارم سعي نکن بهش بگي دوستت دارم اگه گفت عاشقتم سعي نکن عاشقش باشي اگه گفت که تو همه ي زندگيمي سعي نکن همه ي زندگيش باشي چون يه روزي مي ياد بهت مي گه ازت متنفرم اون موقع نمي توني سعي کني ازش متنفر باشييادش به خير وقتي به دنيا امدم اونقدر شوکه شدم که تا يك ساعت گريه ميکردم وتا يك سال نتونستم حرف بزنم ..........آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟ . بسوی کدام قبله نماز می گزاری که دیگران نگزارده اندسه ، دو ، يک ... سوت داور بازي شروع شد دويدم ... دست و پا زدم ... غرق شدم.... دل شکستم ... عاشق شدم ... بي رحم شدم ... مهربان شدم ... بچه بودم ... بزرگ شدم ... پير شدم ... بازي تمام شد ... زندگي را باختماگه بارون بزنه بهار ديگه پير نميشه غروباي کوچه ها اينقد دلگير نميشهآخ اگه چشماي تو ماه و تماشا بکنه روزا خورشيد نميتونه شب و حاشا بکنهشباي تيره پائير منو آتيش ميزنهغروب و تنهائي داره تنم و نيش ميزنهاگر ميداني در اين جهان كسي هست كه با ديدنش رنگ رخسارت تغيير ميكند و صداي قلبت آبرويت را به تاراج ميبرد، مهم نيست كه او مال تو باشد، مهم اين است كه فقط باشد: زندگي كند، لذّت ببرد و نفس بكشد...گفت: من را دوست داري يا زندگي را گفتم: زندگي را؛ قهر کرد و رفت. او هرگز نفهيمد که همه زندگيم بود...هر چی شعر عاشقونست من برای تو نوشتمتو جهنم سوختم اما مینوشتم تو بهشتماگه عاشقونه گفتن عشق تو باعث شهاگه مردم تو بدون چه کسی وارثه شه دنـيـا هـم بـه انسانهاي خوش بيـن نـيـاز دارد هـم به انسـانـهاي بدبين؛ چون انسان خوش بين هواپيما مي سازد، انسان بد بين چتر نجات...خوشبختي مي تـواند مـحـصول يك لبخند ماندگار باشد زمانـــي كه به ديدگان خود رنگ محبت مي زنيم...وقتي مردي ميخواهد ازدواج كند در شگفت است كـه خـوشبخت خواهد شـد يـا خيـر. يك زن قبل از ازدواج ميداند...آن کسي که از اول مي داند به کجا مي رود، خيلي دور نخواهد رفت ... ناپلئونبا داشتن اراده قوي، مالک همه چيز هستيد ... گوتههميشه زيباترين پاسخ از آن کسي است که سوالي زيبا تر مي پرسد. (کومنگر)دنيا آن قدر بزرگ نيست كه تو زشتي هايش را بزرگ ببينيقدر لحظه هاي عمر را هيچ كس مانند گور كن پير نمي داندروي دريچه ي قلبم نوشتم ورود ممنوععشق آمد و گفت من بي سوادمعشق اگر با تو بيايد به پرستاري منشب هجران نکند قصد دل آزاري منروزگاري که جنون رونق بازارم بودتو نبودي که بيايي به خريداري منکاش ! قلبم درد تنهايي نداشت سينه ام هرگز پريشاني نداشت کاش! برگهاي آخر تقويم عشق حرفي از يک روز باراني نداشت کاش! مي شد راه سخت عشق را بي خطر پيمود و قرباني نداشتوقتی مستانه و بی قرار، بی هیچ حسابی و چشمداشتی ، خود را به دل دریای زندگی می ریزید ، دریای زندگی نیز آغوش خود را به رویتان میگشاید و گوهر یگانی به دامانتان می گذارد. اینگونه است تحقق حقیقت ناب زندگیميگن شمشير تيز همه چيز رو دوتا ميکنه. بنازم شمشير عشق رو که 2 تا رو يکی ميکنه...اگر تمام دختران شهر، سخاوتمندانه ترين دعوت پسران شهر را رد نمي كردند، الان ديگر هيچ كافي شاپی در شهر نبود.يه روز تو رو توي جهنم ميبينم... تو به جرم اينکه قلبم رو دزديدی، منم به خاطر اينکه خدا رو ول کردم و تو رو پرستيدم !! هرگز يك دوست قديمي را ترك نكنيد، جانشيني براي او پيدا نخواهيد كرد. دوستي مانند شراب است. هرچه كهنه تر بهترگفتم ای یار...گفتی زهر مار...گفتم ای نور...گفتی مردشور..گفتم از عشق تومن بیمارم...گفتی به جهنم مگه من پرستارمبـاهـات نبـودم ، برات که بودم اگه چشمات نبودم ، نگات که بودم ، هـمه ي گـفـتـني هـام فـقط تـو بودي اگه حرفات نبودم ، صدات که بودم، اگه پـاهـات نبودم ، يه راه که بودم اگه گريه نبودم ، يه آه که بودم ، تو خودت مثـل روز آفتابي هستي اگه خورشيد نبودم ، يه ماه که بودم ، مي تونستي واسه من يه چاره باشي توي آسـمـون دلبياباني ميخواهم از سكوت، تا ناگفته هايم را برايش فرياد بزنم.دلتنگي هايم را برايش بگويم، تا سرابي شوند در كوير وجودش،عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ، بلکه گذاشتن سدي در برابر روديست که از چشمانت جاريست. عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ، بلکه پنهان کردن قلبي ست که به اسفناک ترين حالت شکسته شده . عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ، بلکه نداشتن شانه هاي محکمي ست که بتواني به آن تکيه کني ، و از غم زندگي برايش اشک بريزي . عميق ترين درد در زندگي مردن نيست ، بلکه ناتمام ماندن قشنگترين داستان زندگي ست ، که مجبوري آخرش را با جدائي به سرانجام رساني . عميق ترين درد در زندگي مردن نيستمرا بياد داشته باشمن غريبه ي ديروز...آشناي امروز...و فراموش شده ي فردايم...پس در آشنايي ه امروز مينويسم ...تا در فرداي تلخ جدايی بياد آوری مراهميشه تا راهي همواره ميشه، تا اميدي تازه ميشه، تا زندگي رنگ و بوي سبز به خود ميگيره، بدخواهاني هستند كه اين آرامش را مي شكنند و زردش ميكنند،بامداد رنگي هايت آمدنت رانقاشي ميكنم و جاده سفيد رفتنت را خط خطي !زندگی دفتری از خاطر هست. يک نفر در شب کم، يک نفر در دل خاک، يک نفر همدم خوشبختي هاست، يک نفر همسفر سختي هاست، چشم تا باز کنيم عمرمان ميگزرد ما همه همسفريمای صبا نکهتی از خاک ره يار بيارببر اندوه دل و مژده دلدار بيارنکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگونامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بياروقتي دهكده اي ميسوزد ، همه دودش را ميبينند اما وقتي قلبي ميسوزد كسي شعله اش را نميبيندروزگاريست که دل چهره مقصود نديدساقيا آن قدح آينه کردار بيارهر که در این بزم مقرب تر استجام بلا بیشترش میدهنداگه یه روز توپت افتاد تو حیاط همسایه و توپت و پاره کردو بهت نداد ناراحت نشو . چون دوستی داری که حاضره دلشو بندازه زیر پاهات تا باهاش بازی کنیبزرگترین گناه ((سکوت)) بزرگترن شجاعت((دوست داشتن)) بزرگترین سرمایه((یار)) بزرگترین بلا((فریب)) بزرگتریناسرار((صداقت)) و بزرگترین افتخار((عاشق شدنبه یاد داشته باشیم:جان فدا کردن برای دوست چندان مشکل نیست،پیدا کردن دوستی که ارزش جان فدا کردن را داشته باشد مشکل استاز یاد مبر: گلی که عطر و بوی خوبی دارد خارهای زیادی هم دارددر سالی که پيش رو داری ،برای يک بار هم که شده :گشاده دست باش و مهربان باش !مانند رودبا شفقت و مهربان باش ! مانند خورشيد اگر کسی اشتباهی کرد آن را بپوشان !مانند شبمتواضع باش و کبر نداشته باش !مانند خاکبخشش و عفو داشته باش !مانند درياو اگر می خواهی که ديگران خوب باشندخودت خوب باش !مانند آينه گرانبها تر از اشک در دامن طبیعت هیچ نیست!!تا گرانبهاترین چیزها را از انسان نگیرد!!اشک به او نخواهد داد ........از من گرفت و به من دادبزرگترین افتخار این نیست که هرگز سقوط نکنم بلکه اینه که بعد از هر بار سقوط دوباره بلند شمسينه ام آينه ايستبا غباری از غمتو به لبخندی از اين آينه بزداي غبارمن در اين ظلمت شب خيره به دنبال تواممن در اين سردی غم گوش به آوای توامآتش عشق وجودم زتو سرخی داردآسمان دل من تيره و من چشم به ديدار تواممن بي نيازترينم!بهش گفتم چون دوستم داری بهم نياز داری يا چون بهم نياز داری دوستم داری؟بعد از سکوتش خنديد و گفت جمله ي قشنگيه!!! ولی...چرا هيچوقت به جمله ي قشنگم پاسخی نداد؟؟ امّا ...اگه اون يه روزی اين سؤال رو ازم ميپرسيد بهش ميگفتم: چون دوست دارم بی نيازترين آدم شهره زمينمجالبه! ميدانيد کجا؟!...زير سنگ...!! من سالها روي سنگهـــا خوابيده ام به پاس لطف سنگها–آن روز از سنگها خواهم خواست که تا ابد روي من بخوابند!!! من بايد آنچه را احساس ميکنم بنويسم....ومينويسم! ولي تو اي پاسدار جهالت!....اگر ميخواهي دهان فرياد مرا قفل کني؟ ...قفل کن!..اما...فراموش مکن...همان انساني که ديروز ندانسته،براي تو قفل ميساخت!...امروز دانسته کليدش را براي من ميسازدعشق زماني است که درست مثل روزهاي بچگي روي جدول پياده رو راه بروي و بي دليل بخندي!هر گاه دلت هوايم را کرد به آسمان بنگر و ستارگانی را بنگر که همچون دل من در هوايت مي تپنداگر دورم ز ديدارت دليل بي وفایي نيست، وفا آنست که نامت را هميشه روي لب دارم.بی تو هر لحظه ملاليست مرا، هرنفس زحمت ساليست مرا، با همه رنج توان سوز فراق،باز با عکس تو حاليست مرا!!چقدر عجيبه كه:تا وقتي مريض نشي كسي برات گل نمياره - تا فرياد نكني كسي به طرفت بر نميگرده - تا گريه نكني كسي نوازشت نميكنه - تا قصد رفتن نكني كسي به ديدنت نمياد... و تا وقتي نميري كسي تو رو نمي بخشه.... و عجيبتر از ان اين كه: دوست را صدا كني به تو روي مياره. منتظرش باشي جواب نده. مشكلي برات پيش آيد توجهي نكنه. بميري، برات گريه نكنه. به قبرستان ببرند دنبالت راه نيفته. تصادف كني متاثر نشه. به او بگويي در شهرت غريبم دعوتت نكنه و...ه از اين دل من!نميدانم آسمان چگونه است و زمين چه سان که در هر چه مينگرم تو را ميبينم، نميدانم به چه مي انديشم که روز هست خود را از ياد برده ام ، تنها چيزی که ميدانم اين است که هر چه دورتر ميروی يادت نزديک تر ميآيد و هر چه کمتر تو را ميبينم نقشت بيشتر در دلم مينشيندبا نگاهي كه در آن شوق برآرد فريادبا سلامي كه در آن نور ببارد لبخنددست يكديگر رابفشاريم به مهرمبدا دلش بشکنهبراي هزارمين بار پرسيد: تاحالا شده من دلت رو بشکنم ؟ منم براي هزارمين بار به دروغ گوفتم: نه. هيچ وقت.............. تا مبدا دلش بشکنهخدائيش؟!سرمايه ي عمره آدمی 1 نفس است و اون 1 نفس از براي 1 هم نفس است. گر نفسی با نفسی هم نفس است اون 1 نفس از براي 1 عمر بس استبه غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد عجب از محبت من كه در او اثر ندارد غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد.در خواب ناز بودم شبي ........ ديدم كسي در مي زند ....... در را گشودم روي او ديدم غم است در مي زند .......... اي دوستان بي وفا از غم بياموزيد وفا .......... غم با همه بيگانگي هر شب به من سر مي زندزندگي به من آموخت كه چگونه گريه كنم اما گريه به من نياموخت كه چگونه زندگي كنم تو هم به من آموختي كه چگونه دوستت بدارم اما به من نياموختي كه چگونه فراموشت كنم اتل چشم خمير دارم!اتل متل توتوله - قصه ي عشق چه جوره / چشم چشم دو ابرو - شدی عاشق يارو/ تاپ تاپ خمير - واسه عشق نمير / يه توپ دارم قلقليه-عشقم يه جور بی دليهمن تقديم به تو!ميبينی هنوز همانم، همان قدر عاشق، همان قدر بی دل، هر روز که ميگذرد نگاهت عاشقترم ميکند و لبخندت شيفته ترم، خدا ميداند که چقدر به خاطر نبودنت گريه ميکنم، اگر نتوانستم نامه تو را بی آنکه بترسم مزمزه کنم پس زبان به چه درد ميخورد، اگر نتوانم فرياد بزنم دوستت دارم پس دهنم به چه درد ميخورد؟ ( تقديم به دوستي كه دوستش دارم اما از من دوره)هرگز اميد را از کسی سلب نکن شايد اين تنها چيزی باشد که دارد ... !اگه يك روز فكر كردي نبودن يه كسي بهتر از بودنش چشمات و ببند و اون لحظه اي كه اون كنارت نباشه و به خاطر بيار اگه چشمات خيس شد بدون داري به خودت دروغ ميگي و هنوز دوستش داريحال ميكنيدا!خوشگلترين ، چطوری ماه روي زمين؟ چه خبرا ای بهترين، الهی من فدات شم عزيزترين... [نمونه اي از افعال معکوس]ذهن متعصب مانند مردمك چشم استهرچقدر به آن نور بتابانيم تنگ تر می شودجیر جیرک به خرس گفت عاشقت شدم. خرس گفت الان وقت خواب زمستان است. وقتی 6 ماه بعد از خواب بیدار شدم در این باره صحبت میکنیم... خرس از خواب بیدار شد و جیر جیرک را ندید. خرس نمیدانست که جیرجیرک فقط 3 روز عمر میکندبياباني ميخواهم از سكوت، تا ناگفته هايم را برايش فرياد بزنم.دلتنگي هايم را برايش بگويم، تا سرابي شوند در كوير وجودش،توي زندگی 3 راه رو دنبال کن:1.دوست داشتن را براي يک تجربه2.عاشق شدن رو براي يک هدف3.فراموش کردن رو براي قبول واقعيت!!!زيبا ترين گل با اولين باد پاييزي پرپر شد . با وفا ترين دوست به مرور زمان بي وفا شد . اين پرپر شد ن از گل نيست از طبيعت است و اين بي وفايي از دوست نيست از روزگار است... ای که پا گزاشتی رو عشقه من ؛ ای که در را بستی به روی من ؛ درو باز کن دستم مونده لای دردر شهري به نام "عشق" کوهي است به نام "محبت" و از آن کوه رودي مي گذرد به نام "صفا" و در آن رود جويباري مي رود به نام "وفا" و همه با هم به آبگيري مي ريزند به نام "وداعوقتی دلم برات تنگ ميشه ميرم اون بالا پشت ابرا ريز ريز گريه ميکنم پس هر وقت ديدی داره بارون مياد بدون دلم برات خيلی تنگ شده. اگه کسی رو دوست داشتی امتحانش کن که اگه دوستت داشته باشه امتحانت ميکنه.اگه 1 روز نتونستی گناهه کسي رو ببخشی از بزرگيه گناهه اون نيست از کوچيکيه قلبه تو! اگه يه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمي دم که مي خندونمت ولي مي تونم باهات گريه کنم اگه يه روز نخواستي به حرفاي کسي گوش کني بهم بگو .... قول مي دم که خيلي ساکت باشم اگه يه روز خواستي در بري حتما خبرم کن قول نمي دم که ازت بخوام بموني اما مي تونم باهات بدوم اگه يه روز سراغم رو گرفتي و خبري ازم نشد سري بهم بزن احتمالا بهت احتياج دارم اما اگه يه روز رفتي و ديگه برنگشتي بهت قول نمي دم که منتظرت مي مونم اما ازت مي خوام وقتي اومدي يه شاخه گل رو قبرم بزاري.........تا حالا از گرمای خورشید ناراحت شدی ؟!من هیچ وقت ناراحت نمیشم چون تو آتش عشق تو سوختماگر كليد قلبي را نداري قفلش نكن اگر خداحافظي در راه است سلام نكن اگر دستي را گرفتي رهايش نكن...عشق پاك مانند تجلي روح است كه همه كس از آن سخن ميگويند اما كمتر كسي به زيارتش نايل گشته استقطره آب در دريا غوطه ور بودند . اولي به دومي گفت : من قطره اشك دختري هستم كه عاشق مردي بود و مرد او را تنها گذاشت . تو كيستي ؟ دومي گفت من اشك مردي هستم كه حسرت مي خورد كه چرا باعث ريختن تو شداگر عشق، ارتفاع داشتمن زمين را در زير پای خود داشتمدر زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را در انزوا می خورد و می تراشدبگذار هر روز رویایی باشد باور نکردنی ،عشقی باشد دچار شدنی و بهانه ای باشد حیات بخشیدنی. آبي تر از آنيم كه بي رنگ بميريم از شيشه نبوديم كه با سنگ بميريم تقصير كسي نيست كه اينگونه غريبيم شايد كه خدا خواست كه دلتنگ بميريمتنها بودم تو رسيدي گفتي ما بشيم بهتره ديگر تنها نبودم اما بعد از مدتي سر قرار نيومدي يك روز كه داشتم دنبالت ميگشتم به تنهاي ديگري رسيدم گفتم چرا تنهايي؟ گفت يارم نيومده يهو با خوشحالي بلند شد و گفت اومد وقتي برگشتم تو را ديدميك شب از خدا خواستم تا مرا از دست عشق آزاد كند خدا دعاي مرا مستجاب كرد .... من تبديل به سنگ شدمواست گريه من ديگه بي امونه دل از درد عشقت يه درياي خونه خدا شاهدم بود كه دلداده بودم به اميد عشقت من ساده بودماون وقت که عاشق بودم گذشت ولي هنوز در ذهنم اين هست چرا اونی که عاشقش بودم با من اينجوری کرد اوني که خيلی ميگفت دوستت دارم بعد چند وقت با خودم فکر کردم که همشون همين جوري فقط بلدن بگن دوست داريم ولي در عمل هيچي چرا هميشه بايد پسرها ضربه ديده عاشق باشن ؟چرا چرا ؟؟آنقدر كوچك مي شوم كه مرا توي جيبت بگذاري.....ولي قول بده فراموشم نمي كنيتو زندگيت دنبال كسي نباش كه بتوني باهاش زندگي كني... دنبال كسي باش كه بدون اون نتوني زندگي كني!;عشق را دوست دارم نه در قفسبوسه را دوست دارم نه در هوستورادوست دارم تا آخرين نفسمي رسد روزي كه بي من روزها رو سر كنيمي رسد روزي كه مرگ رو باور كنيمي رسد كه تنها در كنار قبر من شعر هاي كهنه ام رامو به مو از بر كنيهرگز نمي گيرد كسي در قلب من جاي تو راهرگز نديدم بر لبي لبخند زيباي تو راخورشيد عشق تو هنوز سوزد مرا سر تا زپايدر كوي راه زندگي روشن كند راه مراباز هم پنجره را بگشاصبح را وارد کن شايد از روزن اين پنجره ها بتواند امروزدل افسرده و ديوانه من بال و پر باز کندمهموني يه تو آسمون... خدا مي خواد قشنگ ترين فرشته رو انتخاب كنه ولي اون به اين جشن نمي رسه ... چون داره اين پيغامو مي خونهكاش 1000 بار نوشتن دوستت دارم جريمه ي مدرسه ام بود ...اگر رفتم تو يادم کن. اگر مردم تو خاکم کن. اگر ماندم در اين دنيا، به مهر خود تو شادم کن.چقدر سخت است گل آرزوهايت را در باغ ديگری ببينی و هزار بار در خودت بشکنی و آن وقت آرام زير لبت بگويی: گل من باغچه ی نو مبارک...خدايا او را كه در تنها ترين تنهاييم تنهاي تنهايم گذاشت در تنها ترين تنهاييش تنهاي تنهاييش نگذار...آنگاه كه با دستانت واژه عشق را بر قلبم نوشتي سواد نداشتم اما به دستانت اعتماد داشتم حال سواد دارم اما ديگر به چشمان خود اعتماد ندارم...وقتی گلدون خونمون شکست !!پدرم گفت: قسمت این بود...مادرم گفت:هیف شد...خواهرم گفت: قشنگ بود...داداشم گفت : کاش دوتا داشتیم......اما وقتی دل من شکست کسی به فکرش نبود...اون که ميگفت جونش به جونت بنده، حالا داره به گريه هاتت ميخنده!....اون که ميگفت بدون تو ميميره، دروغ ميگه دلش جنس کويره....دروغ ميگه تو گوش نده به حرفش....نگو هنوز ميخوای بمونی باهاش...خيال نکن بدون اون ميميری....بزار بره....نباشه جون ميگيری!گفتم ای دل بی پناهم چون زراقی گم کرده راهم، بی هم زبانم، کو آشيانم، خسته دلی بی نام و نشانم،دور از دياران ديدار ياران هر دم به ياد عزيزانم، ابره گريانم ای دلم! ای دل چون شعله هاي پريشانم، اه! سوزانم ای دلم ای دل زخمي دست رفاقتمكاش ميشد هيچ كس تنها نبود كاش ميشد ديدنت رويا نبود من دعا كردم براي بازگشت دستهاي تو ولي بالا نبود گفته بودي كه فردا ميرسي كاش روز ديدنت فردا نبود(امروز بود!)3 بار بهت دروغ ميگه ......... 1 - وقتي به دنيات مياره ........ 2 - وقتي عاشقت ميكنه .......... 3- وقتي زندگيت رو ازت ميگيره تا بهت بگه همش خوابي بود و بس!!نمي دونم چه جور وجودي هستي فقط مي دونم همه ي بودو نبودم هستينيازارم ز خود هرگز دلي را که مي ترسم در او جاي تو باشد.ب مي خواهم سرابم مي دهند ! عشق مي ورزم عذابم مي دهند !تو مال من!!!زندگی مال تو مرگ مال من، راحتی مال تو گرفتاری مال من، شادی مال تو غم مال من، همه چيز مال تو ولی تو مال من

 

خدا حافظ  همین حالا همین حالا که من تنهام

                                                    اگر بار گران بودیم و رفتیم اگر نا مهربان بودیم ورفتیم

 

 



عید بر عاشقان مبارک باد

دوستان  :  پیشاپیش فرا رسیدن  عید غدیر خم را بر تمامی  شما عاشقان تبریک عرض

میکنم  امیدوارم که مطلب زیر  را  تا  آخر مطالعه نمایید و مارا از نظریات نیک تان مستفید

 گردانید.

عیدبرعاشقان مبارکباد

 روز هيجدهم ذي حجّه، از ايام الله و از عيدهاي بزرگ اسلام و جهان تشيع است وروزي به بزرگي و شرافت آن،در ميان كل روزها و سال ها وجود ندارد. مفضل بن عمر گفت: از ابو عبدالله، امام صادق(ع) پرسيدم:براي مسلمانان چند عيد است؟ امام صادق(ع) فرمود:چهارعيد. مفضل: عيدين[يعني عيد سعيد فطر وعيد سعيد قربان] وجمعه[كه خودش از عيد هاي بزرگ مسلمانان است]را مي شناسم[ولي عيد چهارم كدام است؟]. امام صادق(ع):أعظمها و أشرفها يوم الثامن عشر من ذي الحجّة وهو اليوم الذي اقام فيه رسول الله(ص) امير لمؤمنين(ع) ونصبه للناس علماً؛عظيم ترين وشريف تري عيدها، روز هيجدهم ذي حجّه است و آن،روزي است كه پيامبر اسلام(ص)،حضرت علي (ع) را قائم به امامت نمود و او را نشانه اي براي مردم قرار داد.(١) در حديثي ديگر از امام صادق(ع) روايت شد: و يوم الغدير افضل الأعياد، وهو ثامن عشر من ذي الحجّه؛(٢) عيد غدير،برتروافضل عيدهاست و آن، هيجدهم ذي حجّه مي باشد. اين روز، به خاطر رويدادهاي مهم و سرنوشت سازي كه براي برخي از پيامبران،از جمله پيامبر اسلام(ص)و تعيين جانشين منصوب خداوند متعال براي آن حضرت به وقوع پيوست، عظيم ترين و شريفترين روز سال محسوب مي گردد و دوستداران اهل بيت(ع) و مسلمانان حقيقت گرا را غرق در شادي و شادماني مي كند. در باره اين روز،كتاب هاي زيادي نوشته شدكه مهمترين و مستدل ترين آن ها،كتاب شريف "الغدير" تأليف مرحوم علامه اميني(ره)است. سيد بن طاووس(ره)ما جراي شيرين غدير خم و نصب امام علي بن ابي طالب(ع)به ولايت و جانشيني رسول خدا(ص) را يكي از منابع معتبر و مهم اهل سنّت نقل كرد،كه مطالعه آن و دقت و تأمل در آن،انسان را به شگفتي وا مي داردو به اين پرسش مي رساند كه آنان چگونه حقايق اين چنيني را از راويان موثق نقل مي كردند، ولي باز هم چشمان خود رااز حقايق پو شانده و متمايل و يا متظاهر به طيف مخالفان ولايت بودند؟ به هر روي،در بخشي از اين حديث آمده است: چون كه روز آخر ايام تشريق فرارسيد، سوره"اذاجاءَ نصرالله و الفتح..."بر پيامبر(ص) نازل گرديد و آن حضرت پس از دريافت اين سوره،فرمود: خبر مرگ [قريب الوقوع ام]به من رسيد. پس از آن وارد مسجد خيف[در سرزمين مني]شده و مردم را با نداي "الصلاةجامعة" فرا خواند. پس از حضور جمعيت زيادي از مردم،براي آنان خطبه اي خواند و در بخشي از آن فرمود:ايها الناس!اني تارك فيكم الثقلين، الثقل الاكبر كتاب الله عزّوجلّ،طرف بيدالله عّزوجّل و طرف بايدكم فتمسكوا به، و الثقل الأصغر عترتي اهل بيتي،فانّه قد نبّأني اللطيف الخبير انهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوض كاصبعي ها تين [و جمع بين سبا بيته]،ولا أقول كها تين [و جمع بين سبا بيته و الوسطي]فتفضل هذه علي هذه. پس از آن، دسته هايي از مردم ، در گوشه و كنار با يكديگر به گفت و گو پرداخته و گفتار پيامبر(ع) را با بد گماني و بد دلي خويش تفسير نمودند و گفتند:محمد(ص) مي خواهد امامت را در اهل بيت خود قرار دهد. پس چهار تن از آنان، از مسجد خيف خارج شده و به سوي مكه رهسپار شده و وارد كعبه معظمه شدند و در آنجا با هم پيمان بستند كه اگرمحمد(ص)رحلت كرد و يا به دست كسي كشته شود نگذارند كه جانشيني وي و امامت به دست اهل بيتش بيفتد. خداوند متعال، دسيسه منافقانه آنان رابه اطلاع پيامبر(ص) رسانيد و اين آيه را نازل فرمود:اَم اَبرَمُوااَمراً فَاِنّا مُبرِمُونَ،اَم يحسَبُونَ اَنّالا نَسمَعُ سِرَّهُم وَ نَجويهُم، بَلي وَ رُسُلُنا لَدَيهِم يكتُبُونَ؛(٣)آيا آنان كاري را محكم نموده و بر آن پاي بند خواهندشد، پس[بدانند] ما از آنان محكم كار تريم،آيا گمان مي برند كه ما رازها و نجواهايشان[و پيمان نا بخردانه آنان]را نمي شنويم [و از آن بي اطلاعيم]،آري مي شنويم و فرستادگان[و مأموران]ما هر چه در نزد آنان ميگذرد،مي نويسند و ثبت مي كنند. پيامبر(ص)با رسوا كردن خائنان و منافقان،اصحاب و ياران خويش را متوجه مدينه منوره نمود و به اتفاق هم،از مكه معظمه خارج گرديدند.در اين ايام چندين بار ميان پروردگار متعال و پيامبرش حضرت محمد(ص، از طريق جبرئيل امين، پيام هاي ردّو بدل شد و خداوند متعال تأكيد نمود كه آن حضرت براي جانشيني خود اقدام كرده و حضرت علي(ع)را به طور رسمي جانشين خود معرفي كند.اين مسئله گذشت تا به سر زمين "جحفه" رسيدند و در آن جا براي استراحت توقف نمودند. در همان مكان، جبرئيل امين فرود آمد و بر پيامبر(ص)وحي كرد كه خداوند متعال فرمان داده است كه علي بن ابي طالب(ع) را به جانشيني خود معرفي كن. پيامبر (ص)عرض كرد: يا رب!ان قومي حديثوا عهد بالجاهلية فمتي افعل هذايقولوا: فعل بابن عمه؛اي پروردگار بزرگ!همانا امت من با جاهليت،فاصله چنداني نيافته اند و اگر من اين كار[انتصاب علي بن ابي طالب(ع)به جانشيني خويش]را انجام دهم، مي گويند: او پسر عمويش را جانشين خود كرده است! بار ديگرجبرئيل امين نازل شد واين آيه را به رسول خدا (ص) وحي نمود:يااَيها الَّرسُولُ بَلِّغ مااُنزِلَ اِلَيكَ مِن رَبِّكَ،وَاِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَاللهُ يعصِمُكَ مِنَ الناسِ... (٤)؛ اي پيامبر!آنچه از سوي خدايت به تو وحي شده است به مردم ابلاغ [آشكار]كن؛كه اگر اين كار خود را به انجام نرساني، رسالت خود را ابلاغ نكردي، [از گمانه راني هاي نابخردان و منافقان واهمه مدار، زيرا]خداوند متعال،تو را از [شرّ] مردم نگه مي دارد. هنگامي كه اين آيه نازل شد،پيامبر(ص)و همراهان او به سرزمين غدير رسيده بودند و هوا آفتابي و بسيار گرم بود، پيامبر(ص) در همان حال دستورداد كه همگان توقف كنند و با نداي "الصلاة جامعة"تمامي همراهان و مسافران را[كه از مناطق و شهرهاي مختلف جزيرةالعرب بودند]به گردهمايي فرا خواند و دستور داد ميان دو درخت آنجا چادري بر پا كرده و همه را در زير آن مجتمع نمايند. آن گاه پيامبر(ص) برخواست و خطبه اي خواندو در بخشي از آن فرمود:همانا جبرييل امين بارها بر من فرود آمدو بر من سلام رسانيد و دستور داد به شما كه شاهد اين ماجرا هستيد و به همه مسلمانان،اعم از سياه و سفيد ، بگويم و خبر دهم كه علي بن ابي طالب(ع)برادر و جانشينم وامام پس از من بر شما مي باشد. آن گاه فرمود:اي مردم !بدانيد كه خداي سبحان،وي را ولّي و امام شما قرارداد. بنا بر اين بر تمامي مهاجرين و انصار و تابعين و بر تمامي صحرا نشينان و شهر نشينان،عرب وعجم،آزاده و برده،بزرگ و كوچك ،سياه و سفيدو بر هر موحد و مسلماني واجب است كه از او پيروي،حكمش را انجام،گفتارش را باورو دستورش را اجرانمايد. هر كسي كه با او مخالفت ورزد ملعون و هر كسي او را تصديق كند مورد رحمت الهي قرار خواهد گرفت. اي مردم!در قرآن تدبّر كنيد و آيات و محكمات آن را به درستي بفهميد و از پيش خود آنها را تفسير نكنيد،سوگند به خداي بزرگ،كسي نمي تواند قرآن را تفسير نمايد،مگر آن كسي كه من دست او را گرفته و بلندش كرده ام [يعني امام علي(ع)]او معلم شما است . همانا هركسي كه من مولا و رهبر اويم،پس او رهبر و مولاي اوست.اين كسي نيست جز علي بن ابي طالب(ع). معاشر الناس! انّ علياً والطيبين من وُلدي من صلبه هم الثقل الأصغر و القران الثقل الأكبر، لن يفتر قاحتّي يردا علي الحوض، ولا يحّل امرة المؤمنين لأحد بعدي غيره. سپس دست علي(ع) را بالا برد و فرمود: اي مردم!چه كسي به شما از خودتان و نفستان، اولي است؟همگي گفتند: خدا ورسولش. آن گاه فرمود :ألا، من كنت مولاه فهذا علي مولاه،اللّهم وال من والاه،و عاد من عاداه،وانصر من نصره،واخذل من خذله،انّما اكمل الله لكم دينكم بولايته و امامته، وماانزلت آية خاطب الله بها المؤمنين الاّبدأ به، ولا شهدالله بالجنةفي هل أتي الا له و لا انزلها في غيره، ذريةكلّ نبّي من صلبه و ذريتي من صلب علّي لا يبغض علياًاِلّاشقّي ولا يوالي علياً الّا تقي... پس از پايان خطبه رسول خدا(ص)،مردم با صداي بلند گفتند:آري،آري شنيديم و پيروي ميكنيم فرمان خدا ورسولش را و به گفتارش از عمق قلبمان ايمان داريم. آنگاه به صورت دسته جمعي به سوي پيامبر(ص)و علي بن ابي طالب(ع) ازدحام كرده و آن دو را تكريم واحترام نمودند،تا اينكه وقت ظهر رسيد و پيامبر(ص) نماز ظهر و عصر را در يك وقت به جا آورد.(٥) روايت شد كه عمربن خطاب پس از خطبه پيامبر(ص) به سوي امام علي(ع) شتافت و با وي بيعت كرد و به وي گفت:بخّ،بخّ لك يابن ابي طالب(ع)،اصبحت مولاي و مولاي كلّ مسلم.(٦) به هر روي، اين روز،روز بزرگ و با بركتي است و مي طلبد كه دوستداران ولايت امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) آن را جشن گرفته و به يكديگر با اين عبارت تبريك بگويند:اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذي جَعَلَنا مِنَ المُتَمسِّكينَ بِوَلايةِاَميرِالمُؤمِنينَ وَ اَلأئمَةِ عَلَيهِمُ السَّلام .(٧) ١- الخصال[شيخ صدوق]، ج١، ص٢٤٦ حديث ١٤٥ ٢- همان، ج٢،ص ٣٩٤،حديث ١٠١ ٣- سوره زخرف(٤٣)،آيه ٧٩و ٨٠ ٤- سوره مائده(٥)، آيه ٦٧ ٥- نك :الاقبال بالاعمال الحسنه [سيد بن طاووس] ج٢،ص٢٤٠ ٦- شواهد التنزيل[حاكم حسكاني]، ج١ ،ص٢٠٤ و مسار الشيعه[شيخ مفيد]،ص٢٠ ٧- مفاتيح الجنان[شيخ عباس قمي]، اعمال روز عيد غدير عثمان بن عفان، سومين خليفه راشدين ، در سال ششم عامل الفيل، در مكه معظمه ديده به جهان گشود و پدر و مادرش هر دو از بني اميه و تنها از سوي جدّه مادري اش هاشمي بود. وي، پس از انتخاب شدن به مقام خلافت اسلامي، دست بني اميه را كه در دشمني با پيامبر اكرم(ص) و مسلمانان، سابقه ديرينه داشتند، در مناسب مهم و پست هاي كليدي مملكت پهناور اسلامي باز گذاشت و افرادي چون مروان بن حكم، معاوية بن ابي سفيان، سعيد بن عاص، وليد بن عقبه ، عبدالله بن سعدبن ابي سرح وغيره را كه شايستگي زمام داري و حكمراني نداشته و صرفاً به خاطر فاميلي و تشكيل باند قدرت در اطرافش گرد آمده بودند، بر مسلمانان مناطق مختلف عالم اسلام تحميل نمود و به آنان مقام حكومت و فرماندهي واگذار كرد و آنان نيز با بر خورداري از پشتيباني هاي آشكار و پنهان عثمان و دستگاه خلافت، شيوه چپاول گري و ستم كاري در پيش گرفته و مو جبات نا خرسندي مردم را فراهم كردند. مسلمانان دل سوز كه از خلاف كاري هاي عاملان عثمان به وي شكايت مي بردند، مورد بازخواست و آزار و اذيت قرار مي گرفتند و حتي برخي از صحابه معروف پيامبر(ص) مانند ابوذر غفاري و عمّار ياسر در اين باره متحمل آزار ها و اذيت هاي فراوان روحي و جسمي شدند. سر انجام كاسه صبر مسلمانان، لبريز شد و براي اتمام حجت با خليفه وقت، از شهر هاي مختلف اسلامي به سوي مدينه منوره رهسپار شده و اقدام به تحصن نموده تا از اين راه، خليفه و عاملان وي را از كردار غير اسلامي و غير انساني باز دارند وليكن چون با دسيسه هاي پنهان و فريب كاري هاي آشكار آنان روبرو گرديدند، به تنگ آمده و اقدام به محاصره خانه اونمودند و قريب به دو ماه، خانه اش را در محاصره خويش گرفتند. ولي چون به خواسته خود مبني بر استعفاي عثمان از خلافت نرسيده و عثمان بر ادامه خلافت پا فشاري مي نمود و اطرافيان او به ويژه برخي از افراد طائفه بني اميه نسبت به اعتراضات مردمي،بد دهني كرده و با آنان مشاجره و حتي مقاتله مي كردند، تعدادي از معترضين در شب هجدهم ذي حجّه وارد قصر عثمان شده و وي را ناباورانه به قتل آوردند و در اين ميان يكي از انگشتان دست همسرش نائله بنت فرافصه، قطع گرديد. بيشتر معترضان و يورش آوران به خانه عثمان،از اهالي مصر بوده و پس از قتل او، مانع دفنش گرديدند. اما با وساطت امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع)، بدنش را در حَش كوكب، كه در جوار گورستان يهوديان و پشت قبرستان بقيع بود دفن نمودند.(١) ١- نك: الفتوح[ابن اعثم كوفي] ،ازص ٢٧٧ تا٢٨٦؛ تاريخ ابن خلدون، ج١ ، ص٥٣٩ تا ٥٧٣؛انساب الاشراف"ترجمه امير المؤمنين"[احمدبن يحيي بلا ذري]،ص١١٥؛ الاستيعاب [يوسف بن عبدالله]،ج٣، ص١٠٤٤؛ مسار الشيعه[شيخ مفيد] ،ص٢١؛ بحا رالانوار [علامه مجلسي]ج١٣ ،ص٤٩٣ پس از آن كه عثمان بن عفان[سومين خليفه راشدين]به دست مسلمانان معترض و انقلا بيون مهاجر مصري در خانه اش كشته شد و مخالفان خليفه به پيروزي رسيدند،همگي در مسجد النبي(ص) گردهم آمده و درباره انتخاب خليفه اي ديگر به گفتگو پرداختند. از ميان اعضاي شوراي شش نفره اي كه عمر بن خطاب [دوّمين خليفه راشدين]براي انتخاب خليفه پس از خود تعيين كرده بود،دو نفر[يعني عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان]از دنيا رفته و چهار نفرديگر،يعني:حضرت علي(ع)،سعد بن ابي و قاص،زبير بن عوام و طلحةبن عبيدالله در قيد حيات بودند و اكثر قريب به اتفاق مردم، خواهان آن بودند كه يكي از آنان ،مقام خلافت را بر عهده گيرد.ولي مظلوميت امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) پس از رحلت پيامبر اكرم(ص)و غصب خلافت از وي از يك سو و حق گرايي و عدالت خواهي آن حضرت از سوي ديگر،مردم انقلابي و مسلمانان واقعي و دلسوز را واداشت كه بيش از همه، تمايل به انتخاب آن حضرت داشته باشند. بدين جهت چندين تن از صحابه رسول خدا(ص)و مسلمانان مبارز و سر دسته هاي مخالفان عثمان، مانند عمّاربن ياسر، ابو ايوب انصاري،ابوهيثم بن تيهان، رفاعة بن رافع،مالك بن اشتر نخعي،خزيمة بن ثابت و مالك بن عجلان در ميان مردم از شايستگي ها و فضايل امير مؤمنان علي بن ابي طالب(ع) داد سخن داده و مردم را يك پارچه به سوي خانه حضرت علي(ع) به راه انداختند و از آن حضرت، مصرّانه در خواست پذيرش خلافت اسلامي را نمودند. حضرت علي(ع)كه به مدت بيست و پنج سال از حق طبيعي والهي خويش محروم مانده بود و هم اينك زماني مردم به وي روي آوردندكه فتنه و آشوب، سراسر عالم اسلام را فرا گرفته بود،آن حضرت، آينده خلافت را چندان روشن نمي ديد و بدين لحاظ از پذيرفتن آن امتناع نمود و فرمود: اگر من وزير شما باشم بهتر است از اينكه امير شما قرار گيرم و هركسي شما بر گزينيد، من نيز به آن راضي خواهم بود . ولي مردم فرياد مي زدند كه ما جز تو كسي را شايسته اين مقام نمي بينيم و مي خواهيم بار ديگر سنّت رسول خدا(ص)در ميان مسلمانان زنده گردد. امام علي بن ابي طالب(ع) كه با اصرار مهاجر و انصار مدينه و مسلمانان انقلابي شهر هاي مختلف، مانند كوفه،بصره،مصرو يمن روبرو بود، چاره اي جز پذيرش در خواست آنان نداشت،ولي از باب اينكه رأي دادن مردم و بيعت آنان با حضرت،تنها حالت احساسي و عاطفي نداشته و همراه با انديشه و تدبّر باشد، آنان را به روز ديگر وعد داده، كه اگر ثابت قدم بوده و در خواسته خود اصرار داشته باشند،با حضور صحابه كبار و بزرگان مهاجر وانصار در مسجد النبي(ص)گرد هم آمده و با وي بيعت نمايند. مردم براي روز بعد، به انتظار نشسته و براي بيعت با امير مؤمنان(ع)لحظه شماري مي كردند .تا اينكه خورشيد فروزان روز نوردهم ذي حجه،مدينه منّوره را تابناك و روشن كرد و مردم دوستدار ولايت و منتظران طلوع حقيقت را به مسجد النبي(ص) كشانيد. در اين هنگام مولاي متقيان حضرت علي(ع) به همراه ياران وفادار و صحابه كبار وارد مسجد پيامبر(ص) شدو با حضور خود،جمعيت انبوه را به وجد و شادماني آورد وبا صلوات و سلام آنان بر فرازمنبر رسول خدا(ص) قرارگرفت و باخواندن خطبه اي، بار ديگر از آنان، در خواست نمود كه از وي صرف نظر كرده و شخص ديگري را به اين مقام بر گزينند،ولي مردم يكپارچه فرياد بر داشتند كه غير از تو كسي را براي اين مقام شايسته نمي دانيم. و در اين هنگام، و بر خاستند و به صف ايستاده و منتظر بيعت با آن حضرت شدند. نخستين كسي كه پيش دستي كرد و در صف مقدّم با آن حضرت بيعت كرد،طلحة بن عبيدالله بود.گويند دست وي و يا يكي از انگشتانش در يكي از جنگ ها مصدوم شده و شل بود و چون با آن دست بيعت كرد،يكي از حاضران در مجلس به نام قبيصة بن جابر اسدي گفت: انالله وانا اليه راجعون. عجب حالتي! اول دستي كه بر دست امير مؤمنان(ع) به بيعت داده شد،دست شَل است. به خدا سوگند كه بيعت طلحه پايدار نماند و ناقص گردد. به هر روي،تمامي مهاجران و انصار مدينه و انقلابيون و مهاجران شهرهاي مختلف،در آن روز با آن حضرت بيعت كرده و به شادماني پرداختند. تنها عده اي اندك از مهاجران و انصار مدينه با آن حضرت بيعت نكرده و خود را با اين رفتارشان منزوي و رسوا نمودند. تعداد آنان در حدود ده نفر بود . حضرت علي(ع) كه جانشين منصوب و منصوص رسول خدا(ص) بود،پس از ٢٥ سال محروميت از حق خويش، به ياري خداي بزرگ و همت مسلمانان حقيقت گرا در ١٩ ذي حجه سال ٣٥ قمري به خلافت اسلامي نايل آمد و زمام امور مسلمانان را به دست با كفايت خويش گرفت.(١) ١- مسار الشيعه[شيخ مفيد]،ص٢٢؛الفتوح[ابن اعثم كوفي]،ص٣٨٩؛ انساب الاشراف-ترجمةامير المؤمنين(ع)-[احمد بن يحيي بلاذري]ف ص١١٥؛ تاريخ ابن خلدون ،ج١، ص٥٧٤؛ بحار الانوار[علامه مجلسي]،ج٩٣؛ ص٩