-
مسافر راه عشق تو شدم
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 23:47
مسافر من از تبار بی کسی مسافرم به سوی تو و کوله بار من پراز هزار ارزوی تو غبار راه بی کسی نشسته روی شانه ام و سالیان ساله که به سوی تو روانه ام کجاست اشیان تو که من غریب غربتم در این شبای بی کسی اسیر دست ظلمتم پرنده های کوچ را چه عاشقانه می کنم نگاه و خسته و شکسته دل دوباره می روم به راه درون اسمان دل تو جای ماه شاممی...
-
تقدیم به بهترینم.....
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 23:46
میـرســد روز ی که مـن هـم درد را معنا کنم چهــره خـشـکیــده یـک مــرد را مــعنـا کنــم چهـره مــردی که در هــرم سـکوت کـشتـزار خـوشـه های غــم را درو مـیکنـد مـعنــا کنــم می رسد که من هـم چون صغیــری تشنــه لب ســاغـی بــی دســت آب آورد را مــعنــا کنــم با زبانی سرخ وجــانی سبــز تــا عمــق وجود واژه ی مــایــوس...
-
به چه زبانی بگوییم دوستت دارم ...............ر و ی ا
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 23:45
ترکی فارسی کونلومون قاپیسین باغلادیم درقلبم را به زندگی بستم عشقمین یاسین ساخلادیم عزای عشقم را نگه داشتم هرگـئجه،هرگـئجه آغلادیم هرشب،هرشب گریه کردم سنن سونرا،سنن سومنرا بعداز تو، بعداز تو گـئدین بـیـر داها گـلمـدین رفتی ودیگه برنگشتی تالـئـیم اوزومه گولـمـدی سرنوشت به روی من نخندید نـئـلر اولـدی بـیـلمـدیـم چه اتفاق...
-
اگر ........................
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 23:44
آنکه میگفت نشود فصل بهار چه خبر داشت که همچو گلی میروید دست بکن تو موهات ویه تارشو بگیرتودستت،حالا اونیکه دستته به دنیا نمید م آنقدر توی زندون عشق شلوغ میکنم و زندون رابهم میریزم تا مجبور بشی منو بزاری توی انفرادی قلبت اگه مثل اشک تو چشام باشی قول میدم واسه موندنت تا آخر عمر گریه نکنم ای عشق مدد کن که به سامان...
-
قمار عشق
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 23:42
قمار عشق همچو اشک از چشم خود انداختی آخر مرا در قمار عشق ای گل باختی آخر مرا سالها با من بتالاف محبت میزدی از برم رفتی تنها ساختی اخر مرا با رغیبم شاد بنشستی و آنگاه همچو ن گوی در خم چوگان غم انداختی آخر مرا گوهر بودم ولی قدر مرا نشناختی در قبال مهره ای پرداختی مرا روز و شب از عشق تو میسوختم اما چه سود با همه هوشیارت...
-
قلبمو شکستی
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 23:39
قلبـم شکـستـه امـشب تا زلـف تـو شکـستـه امـا شکــستـه هـا را چشـمـت دوبـاره بسته مشکن دوبـاره قـلبـم بـا زلـف پر شـکـن را دیــگـر بــهـم نـگیـرد ذرات ایـن شـکســتـه تا میـکنـی نـظارت بــر قــلب مــن دوبـاره وا میـشود ز شـوقــت ایـن قــلب زار خسته بشین به دیده من که از هجر رویت ای دوست سیـلاب اشـک حــسرت بـر دیــده ام...
-
عاشقانه دوستت دارم
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 23:37
دیگـر نـمی نــویـسـم یـک حـرف عاشقـــانـه حتـی اگــربـگیـــرد بـــاز ایــن دلــم بــهانــه با من دگر نگویـیـد از شــور عشـق ومـستی تــا راه را بـگیــرم ایــن بـارســـوی خـــانـه راه نـشـان غـــم را تـا گـــم شــدن گــرفـتــم دیگـر نمی نهـم پـا مـن سـوی آن نـــشـــانــه در قیـل و قــال دنــیـا سـاکت شـــویـم بهـتــر...
-
مادر دوست داشتنی من روزت مبارک باد
سهشنبه 4 تیرماه سال 1387 00:01
سلام دوستان عزیز من روز مادر را از صمیم قلب به شما و مادران گران قدر تان تبریک میگوییم . و امید وارم که شعر های که در مورد مادر درست کردم مورد قبول شما عزیزان گردد. اگر هنوز هم مادر تون را دوست دارید خواهش میکنم که شعر های منو بدون ذکر اسمم کپی ننمایید . مادرای معنی ایثارتوگل باغ خدایی توی روزگارغربت باغم دل آشنایی...
-
معرفی وب سایت استاد محمد لطفی
شنبه 18 خردادماه سال 1387 19:51
-
بدان که تنها تو می توانی...
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 09:12
بدان که تنها تو می توانی... امشب از آسمان دیده ام پولک های اشک به وسعت دریاچه ی عشق می بارند. امشب نگاه بارانی مهتاب به شمشاد قامت تو روشن نشد. امشب نذر اقاقی ها که هر شب دستان گرم و صمیمی تو را انتظار می کشند ادا نشد. امشب خواب گلدان شمعدانی خانه به آمدنت تعبیر نشد. امشب دل بی قرار من به صدای گام های استوارت آرام...
-
دیگر برای اینکه گریه نکنم
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 09:11
دیگر برای اینکه گریه نکنم هیچ بهانه ای ندارم گریه گاهی رمز تدبیر اشتباهات است کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگین نمی بستیم که وسط راه آنرا به زمین بیاندازیم وراه را بدون آن ادامه بدهیم زندگی بدون عشق اینقدرخالیست که بعضی مواقع حتی زودتر از سکوت می شکند وتو ای کاش مرا می فهمیدی اماحالا که می روی قرارمیان ماهیچ ؛ ولی بگو...
-
ای تنها مسا فر سرزمین دلتنگیهایم.
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 09:09
ای تنها مسا فر سرزمین دلتنگیهایم. ای تنها ماوای لحظات من. ای تپش امید در وسعت بیکرانه غمهایم خالصانه می پرستم تو را و تنها به خاطر تو نفس می کشم به زندگی عشق می ورزم تا روزی که از قفس تن و دنیای خاکی آزاد شوم و در آغوش ، تو را گیرم. باور کن هم نقس شیرین زبانم تو کسی هستی که ستاره های آسمان بی تو خاموشند و با آمدن تو...
-
روزی به تو خواهم گفت
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 09:06
روزی به تو خواهم گفت ازغربتم روزی که با ریزش برگها خزان زندگی من آغاز شد،آن روز که آفتاب گردان وجودم به سوی خورشید دلت را آرزو می کرد . آن روز که ابرهای سیاه وسفید سراسرآسمان چشمانم را فرا گرفته بود وباران غم ازگوشه ی آن به کویر سرد گونه های استخوانیم فرو ریخت . آن روزهمه چیزرا در یک نگاه به تو خواهم گفت، آن گاه که...
-
اگر در کهکشانی دور دلی یک لحظه در صد سال یاد من کند
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 09:04
اگر در کهکشانی دور دلی یک لحظه در صد سال یاد من کند بی شک دل من در تمام لحظه های عمر به یادش می تپد پرشور ***** سردی وجودت را با پاییزغم من دور ریز،به شانه هایم تکیه کن بگذار نغمه سبز بهار را در گوشهایت زمزمه کنم می دانم می دانم که از پاییز بیزاری امِّا من پاییز نیستم که آرزوهایت را به تاراج برم با من از درد هایت سخن...
-
دوستان
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 03:52
اشخاصی که میخواهند با من تماس تلفنی داشته باشند . فقط یک نظر بگذارند برای من تا شماره تلفن خود را برای شما بدهم
-
سال ۱۳۸۷
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 16:00
سلام دوستان من هم به نوبه خودم فرارسیدن این عید باستان رو به همه شما دوستان گلم تبریک می گم و براتون سالی پر از برکت و شادی آرزو می کنم
-
مسافر
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:59
اندوه یک مسافر نه غربته نه جاده اندوهش از رفتن نیست با پاهای پیاده اندوه یک مسافر ترک یار و دیاره اندوهش از جدایی اندوه انتظاره
-
جمله دوستت دارم
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:58
جمله دوست دارم را فقط نگه دار واسه اونی که دوسش داری. نه هر کسی که احساس می کنی دوسش داری هر کسی هم لایق دوست داشتن نیست. اما این روزا این جمله رو فراوون می شنویم. اما کدومشون راسته؟
-
کهکشان
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:57
اگر درکهکشانی دور، دلی یک لحظه در صد سال، یاد من کند بی شک دل من در تمام لحظه های عمر، به یادش می تپد پرشور. من اینک در دل این کهکشان نور این منظومه های مهر این خورشیدهای بوسه و لبخند این رخسارهای شاد شکوه لطفتان را با کدامین عمر صدها ساله پاسخ می توانم داد؟ مرا این دست های گرم این جان های سرشار از صفا یک عمر پروردهست...
-
تا که بودیم
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:56
تا که بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی همنفسی تا که رفتیم همه یار شدند خفته ایم و همه بیدار شدند
-
من+تو
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:56
من + تو = هیچ من - تو = هیچ لعنت به تو که چه با تو و چه بی تو من هیچم
-
وسعت دنیا........
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:55
وسعت دنیای هر کس به اندازه وسعت اندیشه اوست
-
اگر گریه میکنی
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:54
اگه گریه می کنی طوری اشک نریز که شادی نا امید بشه و اگه می خندی بلند نخند که غم بیدار بشه
-
باران
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:54
این بار اگه بارون اومد فرار نکن و زیر سرپناه نرو این بار زیر باران برو و سعی کن قطره های باران رو بگیری. به همون مقدار که تونستی بگیری یعنی تو منو دوست داری. اما به اون تعدادی که نتونستی بگیری یعنی من تو رو دوست دارم.
-
کاش میدیدم چیست؟
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:53
هستیم و کسی باور نکرد که هستیم باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
-
یادم تورا فراموش
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:52
منو تو عاشقونه ...... یه روز تو باغ خورشید بهم دیگه رسیدیم ..... نگات نگام دزدید میون باغ خورشید....... یه عهد تازه بستیم که مال هم بمونیم....... واسش جناغ شکستیم گفتی اگه بمیرم......... یاد من از دلت رفت یادم تورا فراموش....... یادم تورا فراموش گفتم که شعله عشق.....حتی اگه بمیرم........در من نمیشه خاموش قدم زدیم...
-
با نگاهت شادم
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:44
با نگاهت شادم ای زیبا . تا که از باغچه پر گل لبهای خودم نو گلی بر گیری نو گلی دور ز نیرنگ و ریا . با نگاهت شادم ای پر از بوی وفا ای صمیمانه تر از باد . با تو یک چلچله آزادم عشق من اِی زیبا . با نگاهت شادم
-
ناتوانی عشق
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:43
خواستم تا بار دیگر چیزی بنویسم اما نه قلم نوشت و نه کاغذ نوشته هایم را روی خود حک کردچرا که هر دو دانستندکه باید دوباره شرح و حال غم مرا بنویسند قلم در دستانم شکست وکاغذ ها به هوا رفتند افکارم به هم ریخت و چشمانم با بارش اشکهایش که پر از درد درون بود ارمغان تازه ای به گو نه هایم بخشید اما در خیال خود همیشه این رویا را...
-
مرگ امواج
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:42
از دریا پرسیدم که این امواج دیوانه تواز کرانه ها چه می خواهند؟ چرا پریشان و در به در کرانه ها را از همه جا بی خبر می رانند؟ دریا در مقابل سوالم گریست وامواج همگی به گریه افتادند ! آن وقت دریا رو به من کرد و گفت مرگ عشق تنها برای انسان نیست امواج هم مثل انسانها میمیرند و این امواج زنده هستند که امواج مرده را شیون کنان...
-
زندگی پوچ
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:41
همیشه همه سلامتیشونو از دست میدن تا پول به دست بیارن ... و بعد ... پولشونو از دست میدن که دوباره سلامتیشونو به دست بیارن همیشه همه با اضطراب به آینده مینگرند ... و حال را فراموش میکنند . بنا بر این نه در حال زندگی میکنند ... نه در آینده ...! همیشه همه به گونه ای زندگی میکنند گویی هرگزنمیمیرند ... و به گونه ای...